![](images/menu/doubt_but.png)
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
-
مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
-
سایت قرآنی تنـــــزیل
-
سایت مقام معظم رهبری
-
سایت آیت الله مکارم شیرازی
-
سایت آیت الله نوری همدانی
-
سایت آیت الله فاضل لنکرانی
-
سایت آیت الله سیستانی
![](images/menu/software_but.png)
![]() زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دو چشم بی رمق وا کن پدر جان غـم مـا را تـمـاشـا کـن پـدر جـان هـمه پشت و پـنـاه مـا تو هـسـتـی نظـر بر حال زهـرا کن پدر جان ********************* کــنـار بـسـتـرت احـیــا بـگــیــرم مــیــان وادی غــم هــا بــمــیــرم پدر جان تو دعایت مستجاب است دعـا کـن زود بـعـد از تو بـمـیرم ********************* کـــنـــد آه دل تــــو بـــی قـــرارم به روی صورتت صورت گذارم خودت گـفـتی که حـورای بهـشتم تــوان ضــربــۀ ســیــلــی نــدارم ********************* پس از تو صبـر زهـرا سر بـیاید زمـان غــربـت حــیــدر بــیــایــد پـس از تو خـانـهام آتـش بـگـیـرد صـدای مـن ز پـشـت در بـیــایــد ********************* کـشـد آتـش بــه دور من زبــانــه زنــم نــالــه بـه زیـر تــازیــانــه بـیـا بـابـا که زهـرا بی پـسـر شد مـیــان ایـن در و دیــوار خــانــه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
حوادثـیست کـه قلـب مدینـه میلرزد مدینه چون دل امّت بـه سینه میلرزد سپاه شب، شده مست تصرّف خورشید نسیم، شعله شد و در فضا شراره کشید تمـام وسعت ملک خـدا شبِ تار است چه روی داده که خورشید هم عزادار است؟ ز کـوه و دشت و بیابـان خداخدا شنوم ز جنّ و انس و ملَک «وامحمّدا» شنوم اجـل دریــده گریبـان و اشـک افـشاند امیـن وحـی خداونـد، نوحـه میخواند پیام میرسد از خشتخشت خانۀ وحی که منقطع شده از آسمـان ترانـۀ وحی برون خانه اجل گشته گرم اذن دخول درون خانه چکد خوندل ز چشم بتول الا الا مـلـک الــمــوت! مـاتـم آوردی ز آسمان به زمین یک جهان غم آوردی ز دیدن رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد چه سخت حلقه به در میزنی، نزن! برگرد! چگونه میکنی ای پیک مرگ دقالباب؟ که آسمان به سر خاکیان شده است خراب بـرو بـه سینـۀ حیدر شـرر نزن دیگر به جان فاطمه سوگنـد! در نـزن دیگر عقب بـایست! بگیر احترام ایـن در را بـرو یـتـیــم مکـن دختــر پـیـمـبــر را برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند بـه بـاب خانـۀ تـوحـید، کس لگـد نزند محـمّــد و علـی و فـاطمـه کنـار هماند تو ایستاده و ایـن هـرسه اشکبار هماند نبی ز خون دل خویش چهره میشوید درون خانـۀ در بستــه بـا علـی گویـد: که یا علـی بنشیـن با تو راز دارم من به سینه شعلـۀ سـوز و گـداز دارم من پس از رسول، مقامت ز کینه غصب شود فـراز منبـر مـن دشمن تـو نصب شود خدای، امر به صبرت کند در این اندوه جواب داد علی: من مقاومم چـون کوه دوباره گفت پیمبـر کـه ای امـام مبـین شوی به شهر مدینه غریب و خانهنشین فلک ز غـربت تـو آه میکشـد ز نهـاد به بـاب خانـهات آتـش زنـنـد از بیـداد جـواب داد: همانـا بـه صبـر میکوشم به حفظ دین خود این جام زهر مینوشم رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را به پیش چشم تو سیلی زنند فاطـمه را تو ایستـاده و بـا چشـم خود نگـاه کنی درون سینۀ خود حبس سوز و آه کنی در آن میانه علی سخت در خروش آمد کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد اگرچه بود وجودش پُر از شرارۀ خشم به روی فاطمه چشمی گشود و گفت به چشم! الا رسول خدا خـون به سینهام جوشید که گفـتههات همـه جامـۀ عمـل پوشید دری که بود به دارالزیارهات مشهور دری که گرد از آن میزدود گیسوی حور دری که بـود پر از بوسههای جبراییل دری که حرمت از آن میگرفت عزراییل دری که نور فشاند به چشم عرش علا ببیـن چگونه از آن دود مـیرود بــالا به باغ وحی، خزان دست باغبان را بست که چیده گشت از آن میوه و درخت شکست چه نـنگهـا که خریـدنـد یـا رسولالله ز عـتـرت تـو بُـریـدنــد یـا رسـولالله چــو امـتـت طلبـیــدنـد حُـب دنـیــا را بـرای غصب خلافت زدنـد زهـرا را قسم به عزّت قرآن! قسم به ذات خدا! سر حسیـن تـو روز سقیفه گشـت جدا چـه تیرهـا همـه از چلۀ سقیفه شتافت گلوی اصغر و قلب حسین؛ هر دو شکافت سقـیفـه از حـرم کربــلا شـراره کشیـد ز گـوش دخترکان تـو گوشواره کشید سقیفـه کـرد تــن عتـرت تـو را نـیلـی سقیفـه فاطمههـا را دوبـاره زد سیـلـی همین که حق وصی تو غصب شد به ملا سر حسین، جدا شد به دشت کربوبلا سقیفه آتش سوزان به قلب میثم ریخت نه قلب میثم بلکه به جان عـالم ریخت
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بوی غم میآید از شهر رسول بـوی اشک حـیـدر و آه بـتـول آسمـانی ها همه دل بی شکـیب بر لب شـیـر خـدا امـن یـجـیب لحـظه ها لبـریز از دل واپـسی فـاطمـه گریان ز داغ بـیکسی میچکد بر گونهها با صد محن دانه دانه اشک از چـشم حـسن غم گرفته زین مصیبت عالمین بغض کرده گوشۀ خانه حسین در میان حجرهای غـرق ملال آیـههای اشک میخـواند بـلال لحظههای آخـر پیـغـمـبر است روح هستی در میان بستر است با دلی محزون به حال احتضار چـشم های خـستۀ او اشک بـار اشک او از بیکسی حیدر است قصۀ نامردی و میـخ در است گـوشهای گـرم نـیـایش با خـدا میبـرد بـالا عـلـی دست دعــا اهل بیت خویش را با اشک و آه در وداع آخـریـن دارد نــگــاه گاه گوید با علی از غسل و قبر درد دل با چاه و مظلومی و صبر گاه گوید با غم و درد و محـن غم مخور هستی من زهرای من بعد من حامی دست حق شوی اولین کس تو به من ملحق شوی بعد من اجر رسالت هیزم است هستیام در آتش نامـردم است اشک او تصویری از حق نمک در میان کوچهها غصب فدک آسمان را رنگ نیـلی میزنـند بین کوچه بر تو سیـلی میزنند قطره قطره اشک او دارد سخن از دل و لب های پُر خون حسن در نگـاه آخرش راز مگـوست حرف ها از بوسه زیر گلوست
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
آسـمـان مـدیـنـه غـمـبـار است شهر، آشوب و کار دشوار است بعد از این مکر و حیله بسیار است چشم های عـلی گهـربـار است رنگ زهـرا شبیه دیـوار است یک منادی به کوچـه راه افتاد خـبـر از رحـلـت نـبـی مـیداد آه از بـــی کـــرانـــۀ بـــیـــداد مـرتـضی مانـده بود بی امـداد وای از رهبری که بییار است یک طرف پـیکـر نـبـی بر جا آن طرف تر سقـیـفـهای بـر پـا مرگ بر آن نشست و آن شورا که شده حـاصلـش غـریـبیِ مـا امت مـصـطـفی عـزادار است غسل و کفن نبی حکایت داشت علی از غربتش روایت داشت خـصـم داعـیــۀ ولایـت داشـت فـاطـمه از عدو شکایت داشت نعش خیـرالبشر در آزار است بر زمین پـیـکـر پـیـامبر است آب غسل و کفن هنوز تر است صحبت هیزم و هجوم و در است یاس را فصلِ برگ و بار و بَر است سینۀ گُل چه جای مسمار است اَبَـتـاه این چه وقـت رفـتن بود ای پـدر فـصـلِ یـاریِ من بود غـنـچـهام را گـهِ رسـیـدن بـود دورِ یـاسِ تو پُر ز دشمـن بود گـوئـیـا دور دور کـفـار اسـت رفـتـی ای طـالـعِ سـپـیـدۀ مـن قـبـلـهات قــامـت کـشـیـدۀ مـن رفتی ای خاک تو به دیـدۀ من تـا نـبــیـنـی قــد خــمـیــدۀ مـن داغ مـن داغ آل اطـهـار اسـت من کـه گـفـتـم بـدونِ مـادر نَـه زنــدگـی دور از پـیـمـبــر نـه دیــدنِ بـی کـسـیِّ حـــیــدر نـه مُـردن آری، خـزان رهـبـر نه بر سرم آمد آنچه دشوار است چونکه دین تو بی حـبیب شود چه کسی بر عـلی مجیب شود تـو نـبـیـنـی حسن غـریب شود و حـسـیـنـت شـبـیه سیب شود طشت و گودال و تل چه خونبار است تو نـبـیـنـی سری بـریـده شـود و رگ حـنـجـری دریـده شـود نور چشمت به خون طپیده شود زیـنـبت مثل من خـمـیـده شود شأن عصمت مگر به بازار است این مدیـنه چهها به خود بـیـنـد کـاروان تـو را به خـود بـیـنـد رجعت از کـربـلا به خود بیند پـیـرهـن پـاره را به خود بیـند آسـمـان مـدیـنـه غـمـبـار است
: امتیاز
|
![]() |
![]() زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
رفـتي و بي تو راحـتي از ما گريخـته شادي ز قـلـب فـاطـمـه بـابـا گريخـتـه وضع مدينه هم ز خيانت عوض شده است آن عطر مهر و عاطفه زين جا گريخته همسايگان ز گـريه مرا سرزنش کنند شـادي ز ما و رحـم از اين ها گريخته
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
زهجران تو اشک من روان شد زبـان درد مـن آه و فــغــان شـد تو رفتی و پس از تو ای پدرجان عـلـی تنهـاتـرین مرد جهـان شد ****************** الا ای قـــبـــلــه گــاه آرزویــــم نـشسته بغـض داغت در گـلـویم اگرچه چشم خود را بستهای باز تـبـسّـم مـیکـنـی بـابـا بـه رویـم ****************** پری بشکسته چون پروانه دارم چو شـمـعـم گـریـۀ مستـانه دارم برای گـریـه از هـجـران رویت میـان بیت الاحـزان خـانـه دارم ****************** فــتــاده نــالـهای در بـنــد بـنــدم ز هـجـران تـو بـابـا دردمــنــدم شب و روزم شده با گریه همراه دگـرتـا آخــر عــمــرم نـخــنـدم ****************** پس از تو ماندهام با اشک دیـده ز بـار هـجـر تو پـشـتـم خـمیـده برای تـسلیـت گـفـتـن بـه زهـرا به جای دسته گـل هـیزم رسیده ****************** نـشستـه بود تـنها گـریه میکرد غـریـبـانـه خـدایـا گریه میکرد کــنـار بـسـتــر پـاک پــیــمـبــر چه مظلومانه زهرا گریه میکرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد چشم زهـرا و عـلی بعدِ شما دریا شد رفتی و خنده به کاشانۀ تو گشت حرام رختِ مشکیِ یتـیـمی به تن زهـرا شد عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت حُکـم بر خـانه نـشینیِ عـلی امضا شد بعدِ تو حرمت کـاشانۀ حـق حفـظ نشد پـای اولاد حـرامی به حـریمت وا شد دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار خوب فرمانِ مودت به خـدا اجـرا شـد خـبـر پر زدن فاطمه حـیـدر را کشت چند باری به زمین خورد علی تا پا شد روضهها هست، بمانند... ولی عاشورا تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد زینتِ دوش شما بود ولی کـرب و بلا منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد خاتـمش را ته گـودال به دشمن بخشید بار دیگر به خدا جود و سخا معـنا شد کاش انگشتریاش تنگ نبود...اما بود عـاقـبت نـیـمـۀ سـبـابـۀ او پـیـدا شـد؟! داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو گوش نحـسش نشنید و قـد مـادر تا شد سر او تا که جدا شد زرهاش را بردند زرهاش هیچ... سرِ پیرهـنش دعوا شد اجرِ پیـغـمـبریات بود که مردم دادند ظلم هایی که پس از تو به ذَوِیالقُربی شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای عرش زمین بوست ای چرخ زمین گیرت ای دست قضا دائم در پـنجۀ تقـدیـرت هم پای رُسُل بسته در حلقه زنجـیرت هم قلب ملک روشن در مکتب تنویرت پاکان دو عالم پاک از آیـۀ تطـهـیـرت حُسن ازلی پیدا بر خلـق ز تصویـرت در روی تو میبینم مهر رخ سرمد را در وصف تو میخوانم ماکان محمد را خورشید اگر وام از رخسار تو نستاند تا حشر ز بی نـوری بر کام افـق ماند جبرئیل امین خود را محتاج تو میداند بر خیل ملک دائم اوصاف تو را خواند حق عـالم خلقت را برگرد تو گـرداند حیدر دُرِ مدح از لب بر پای تو افشاند با آن که بود مولا مخـلوق دو عالم را فرمود که من عـبدم پیـغـمـبر اکرم را ای روح قـدس را بال از طایر اقبالت آیات کتاب الله در حُسن و خط و خالت این هفت فلک خـشتی از پایه اجلالت خادم شده جبریلت سائل شده میکـالت حوران جهان یک یک مرغان سبک بالت شیطان طمع رحمت دارد ز تو و آلت احسان ز کفت بارد، رحمت ز دمت خیزد روح از نفست جوشد فیض از سخنت ریزد بر خیل رسل بودی ز آغـاز پیـمبر تو قـرآن و نـبـوّت را اول تـو و آخر تـو میـنای ولایت را سـاقـی تو سـاغـر تو قـانـون نبوّت را قـاضی تو و داور تو خوبان دو عالم را مولا تو و سرور تو ما ذره نـاچـیـز و خـورشـید مـنـوّر تو ای در همه جا با ما از خویش مران ما را چون ذره جدا گردد از مهر جهان آرا تو مشعل ایـمـانـی تو بـاغ گـل دیـنـی تو جلوۀ آغـازی تو فـیض نخـستـیـنی تـو آیــنـۀ حـقـی تـو صـاحـب آئـیـنـی تو رهـبر امکـانی تو لنگـر تـمـکـیـنی دارنـدۀ و الّـیــلـی آرنــدۀ و الـتّــیــنـی مُـدّثـر و مـزّمـل، طاهـائی و یـاسیـنـی تو باغی و زهرا گل تو شهری و حیدر در زهرا تو و تو زهرا، حیدر تو و تو حیدر طوفان شده رام نـوح از یمن ولای تو بشکافته دریا را مـوسی به عصای تو بر چرخ چهارم شد عیسی به هوای تو از چـاه برون آمد یوسف به دعـای تو داود ز بورش را خـوانده به نـوای تو یـونس به دل ماهـی مشغـول ثـنای تو داور به تو میبالد قرآن به تو مینازد زهرا به تو دل داده حیدر به تو جان بازد ای گرگ ز صحراها آورده سلامت را ای شیر ژیان بُرده بر دوش غلامت را دشمن همه جا دیـده احـسان مدامت را جـبـریـل ثـنـا گوید مـرغ لب بامت را قـرآن به جـبـین بسته زیبائی نامت را لبخند زنان کـوثر بوسد لب جـامت را ای فـهـم مـلک کوته از اوج جـلال تو گـلبوسه صد یوسف بر روی بـلال تو ای خیل رسل را دست بر دامن آل تو ای چـار کـتاب الله اوصاف کـمـال تو سیل همه رحمت ها جاری ز جبال تو با وحی کند پـرواز کـعـراج خـیال تو مخـلوق نه بل خالـق مشتـاق جـمال تو ره بسته شود بر صبح بی صوت بلال تو فـرمـانـدۀ افــلاکــی مــاه کـرۀ خـاکـی چون ذات خدا پاکی ممدوح به لولاکی ای پرچم توحـیـدت بر شـانۀ نُه طارم ای خیل نبیـین را هم اول و هم خـاتـم خـار تـو گـل عـالـم خـاک تو گـل آدم هم لرزه ز میـلادت افتاده به کـاخ جم لرزان چو تن کسری ایـوان مدائن هم برخیز و بزن بانگی از نو به سر عالم نجم فلک آرائی شمس قـمـر افـروزی چشم دو جهان سویت تا باز برافروزی ای کوه غمت بر دوش وی خصم زده سنگت ای سنگ، دلش پُر خون از چهره گلرنگت سوگند به رخسار خونین و دل تنگـت با آن که شده گـیـتی دانشگـه فرهنگت کـفـار جهـان با هـم دارند سر جنگـت آن بسته کـمر بهر خـامـوشی آهنگـت جنگند ز هر جانب تازند به هر عنوان یک سلسله با عترت یک طایفه با قرآن بر سـیـنۀ اسلامت صد درد نهانی بین پیوسته به تن زخمش از کفر جهانی بین آن باغ که پروردی باز آی و خزانی بین هم درد نهان بنگـر هم ظلم عیانی بین گرگان جهان خواری در سلک شبانی بین فریاد درون بر چرخ از عالی و دانی بین بر امت مظلومت ای دین زدمت زنده تا خصم شود حاکم صد تفـرقه افکـنده ای دست اَحَد ما را با هم یَـدِ واحد کن بر ضد ستمکاران بـازوی مجـاهد کن پیروز در این عرصه بر دشمن فاسد کن در بین ملل ما را خادم کن و قائد کن سرتا سر گیتی را خرم چو مساجد کن وین مردم عالم را عابد کن و زاهد کن اجـرای کـمـال دین در هـمـت ما باشد احـیـای هـمـه عالم در وحدت ما باشد تا چـند ستـمکـاری از دشمـن دون آید ظلم و ستم و بیداد از خصم زبون آید وز دیـده ایـن امّـت فــریـاد درون آیـد ای کاش دگر مهدی از پرده برون آید از سـیـنـۀ اهـل درد فـریـاد درون آیـد ای کاش دگر مهدی از پرده برون آید پیوسته چو مظلومان میثم به دعا کوشد تا رخت فرج را حق بر قامت او پوشد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام در شهادت امام مجتبی علیهالسلام
من حسینم که صفا بخش دو عالم هستم سالهـا صاحب شبـهـای محـرم هـستـم من حسیـنم که برایم همه زاری دارند تا بـیـایـنـد حـرم لحـظه شماری دارند سالها هست که یک عـالمه زائر دارم یک جهان منبری و شاعر و ذاکر دارم دور و نزدیک همه از سر صبحی تا شام همه با عرض ارادت شده مشغول سلام عاشقان روز و شب سال به من میگریند خوب و بد باز به هر حال به من میگریند همه هستند عزادار، چهل شب گریان به من و حال پـریـشانی زینب گـریان اربعین را همه دیدید چه شد دور و برم چـقـدر زائـر دلـسـوخـتـه آمد به حـرم گرچه در هر دو جهان عاشق و مجنون دارم ولی از غربت یک مرد دلی خون دارم نام او می بـرم و لرزه می افـتد به تـنم من جگر سوختۀ غـربت و داغ حسنم تو که زوّار نـداری به فـدای تو حسن حـرم انگـار نداری به فـدای تو حسن دوستان تو کم و دشمن تو بسیار است آنچه در دور و بر خویش نداری یار است مثل تو هیچ کسی این همه بی زائر نیست در همه سال چرا روضۀ تو دائر نیست روضه هم باشد اگر باز همه بی خبرند گریه کن هات برادر چقدر مخـتصرند یاد داری چـقـدر یـار و مطـیعـت بودم سالـهـا زائـر شـبـهـای بـقـیـعـت بـودم کاش می شد بدهم بـاز خـدا را قـسمت تا که زوّار خودم را بـفـرستم حـرمت چقـدر طعنه به تنهـایی تو هـمـسر زد دوست زد زخم زبان، دشمن تو خنجر زد پـشـت خـیـمـه هـمـۀ لـشـگـر تو آمـاده تا که بـیرون بکـشند از قـدمت سجاده دوستانت هـمگی عرض ارادت دارند جنـگ بر پـا نـشده نـیت غارت دارند باز هم شکـر که در خـیـمه نیامد آتش یا که بی تاب نشد هیچ کسی وقت عطش گرچه بر خیمۀ تو پنجه گشودند حسن زن و فرزند تو در خیمه نبودند حسن از تو سجـاده و از من بدنم غارت شد زره و خاتم و خُود، پیرهنم غارت شد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
یک لحظه مرا دور ز ماتم نگذارید در سینۀ من غیر غمش غـم نگذارید ما زخمیِ عشقـیم به روی جگـر ما یک مرحمتی کرده و مرهم نگذارید با لطف حسن بوده، حسینی شده عالم این را به همه گفته و مبهم نگذارید گر مرده شود زنده ز لطف گل زهراست آن را به حساب گـل مریم نگـذارید دو ماه، عـزادار حسینید و ابالفـضل این یک شبه را بهر حسن کم نگذارید در وصف رخش شعر بگویید و حسن را بی محتشم و دعبل و میـثم نگـذارید مقـتـل بنـویـسید برایش، محـنـش را بی سیـد طـاووس و مـقـرّم نگـذراید بی گـنـبد و پرچم شده او پیـشنهادی دارم به حساب دل سنـگـم نگـذارید با نـیّـت هـمـدردیِ او روز عزایش در هر حرمی تا، شده پرچم نگذارید
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
خـاک را به آسـمـان، میکـند بـدل حسن روزگـار تـلـخ را، میکـنـد عـسـل حسن تا ابد هرآنچه حُسن، جزئی از محیط اوست جمع مفـردات حُسن، بوده از ازل حسن هر حـوالـهای که شد، خـیر در بـساط ما روی گوشه ای از آن، حک شده من الحسن شوق در لباس روح، روح در مسیر وصل وصل در سریر عشق، عشق در عمل حسن نجـل شیر کردگـار، نخـلی از ابـوتـراب عرش را گرفته است، تنگ در بغل حسن او به هر که میرسد، ذوب میشود در او آنـقـدر که مـرتـضی، میشود ابالحـسـن لافـتـی اگـر که داشـت مـاجـرای دومـی بـاز مـیرسـیـد بـر فـاتـح جــمـل حـسـن جنگ گر گرفته از، مختصرترین رجز مخـتصرترین رجـز، نـعـرۀ انـا الحـسن در تـمام عـالـمـیـن، بر حـسین و زینـبـین کیست او که حجّت است؟حضرت اجل حسن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
سائلی که حلقۀ در را به وقـتـش میزند دست صاحبخانه روزی سر به بختش میزند ای که محتاجی، بیا خوان طلب را پهن کن خاک پای شاه شو، بال ادب را پهن کن تا رسیدی پای در، لا ترفـعـوا أصواتکـم در بـزن، آرامتر، لا تـرفـعـوا أصواتـکـم صبر کن آقا خودش در را به رویت وا کند ابر رحمت، قطرهات را از کرم دریا کند صاحب این خانه فضل الله یؤتی من یشاست او کریم آل طاها، او حسن، او مجتباست کیست این ماهی که بر او آسمان تعظیم کرد ثروتـش را با فـقـیران بارها تقـسیم کرد کیست این، فرزند وصل عادیات و کوثر است در دلیری و شجاعت، حیدر ابن حیدر است او که در جنگ جمل نورٌ علی نور آمده روبـرویـش نـاقـۀ فـتــنـه بـه زانـو آمـده در مقام صبر او اندیشه حیران مانده است از نظر بر جود او احساس نالان مانده است قامت ایـوب از صبر حسن خـم می شود صلح او با غربت و تدبـیر توأم می شود روز محشر خود گواه محکم این مدعاست مذهب شیعه، همانا درک صلح مجتباست این امام مهربان از جنس نور و روشنی است سینهاش، مثل حسین بن علی بوسیدنی است سیـنـهای که مخـزن اسرار مادر بوده و شـاهـد آن کـوچـه و آزار مــادر بـوده و کوچهها، احساس او را هی به آتش میکشند این مدینه، کوچههایش آخر او را میکشند کوچهای تنگ و دلی سنگ و نگاه فاطمه کـشتـه او را خـاطـرات قـتـلگـاه فـاطمه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
سبط اکبر! به پیـمبر چه شباهـت داری نـکـنـد آمــدهای قــصـد نــبــوّت داری؟ بی سبب نیست که بر سجده میافتی هرشب به روی شـانـۀ خـود بـار امـامت داری دست ما را تو گرفتی و رساندی به خدا قــمـر چــارمـی و نــور هـدایـت داری عرض حاجت به کریمان سبب رشد گداست ور نه آقا تو به این عرضه چه حاجت داری؟ قبل از آنی که بخواهـیم به ما بخـشیدی صد برابر ز کریمان تو کـرامت داری حرف یک عمر بزرگیست نه یک بار و دو بار سالیانیست به این سروری عادت داری سروران مثل تو "ارباب" ندیدند حسن! همه ماندند، چه لطفی به گـدایت داری! وجـنـاتـت سـکـنـاتت حرکـاتـت عـلوی سهم ارث از پدرت، نور ولایت داری تو که شاگرد علی بودی و هم رزم حسین در همه فوت و فـن رزم مهـارت داری با سـرِ نـیـزۀ صلحت به دل کـفـر زدی سپـرِ صبـر، و شـمـشیـر سیـاست داری تـرس مـحـشـر بـه دلــم راه نــدارد آقـا چون تو از مادر خود اذن شفاعت داری
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـاه خـداست روی تمـاشـایی حسن عرش صفاست مجلس شیدایی حسن مجنون شود هرآنکه ببیند سحر گهی یک جـلـوه از تـبـسّم لـیـلایی حسن موسی نشسته همره عیسی به راه او حـاتـم گـدای سـفـرۀ مـولایـی حسن تفسیر "انما" به گمانت چه می شود یوسف اسیر عصمت و زیبایی حسن ذکر شـبـانـه روزی ایـوب این بُـود صدآفرین به صبر و شکیبایی حسن نقش است روی پرچم سردار علقمه پـایـنـده بـاد، پــرچــم آقـایـی حـسـن یک شب برو مدینه بفهمی غریب کیست بی انتهاست غـربت و تنهایی حسن یابن الحسن به جان حسن کن عنایتی یکسر بیا به روضۀ زهـرایی حسن دارالشفاست مجلس ارباب بی حرم غافـل مشو ز ذکـر مسیحایی حـسن
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
تـنـش را با دم تـکـبـیر بُـردنـد کنارش دست بر شمشیر بردند ملائک پـیـکـر پـاک حـسن را به سوی فـاطـمـه با تیـر بردند ***************** تمام تیـرها بر پـیکـرش خورد یکی از تیرها بر حنجرش خورد یکی بر سیـنه و بـازو و پهـلـو تمامش را به عشق مادرش خورد ***************** کـشـیـدنـد از تن او تـیـرهـا را کسی پـوشید روی مجـتـبی را شنـیدم هـاتـفی از آسمان گـفت گـرفـته سهم خود از کربلا را ***************** بــرای تـو دلــم دارد بــهـانــه گـرفت از آه مـن آتـش زبـانـه به زیر لب حسین اینگونه میگفت الـهـی دفـن میگـشتـی شـبـانـه
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
هرکس که بر کـریـم پنـاهـنده میشود دل مـُرده هـم اگر برسد زنـده میشود آنقـدر میدهـنـد که شـرمـنـده میشـود آیا به روز حـشر سـرافکـنـده میشود واللهِ اعــتــقـاد مـن ایـن اسـت تـا ابــد زیـن خـانـه نـا امـیـد گـدایـی نمیرود وقتی به گریه طینت من رنگ و بو گرفت این چـهـرۀ سیـاه کمی شستـشو گرفت کم کم تـمام زنـدگـیام بـوی او گرفت اینگـونه بود بیسـر و پا آبـرو گرفت از آن بـه بـعـد خـانـۀ دلــدار شـد دلـم تا آمـدم به خـویـش گـرفـتـار شـد دلـم امشب حسن حسن نکنم شب نمیشود بـی یـا حـسن تـجـلّـی یـا رب نمیشود زلـفـی که باد خـورده مرتب نمیشود هر کس به هم نریخت مقرب نمیشود آتـش زده هـوای وصالت به جـان من یـا ایـهـا الـکـریـم و یـا ایـهـا الحـسـن ما را خـدا کنارِ کـریـمان بزرگ کرد ریزه خـورِ دیارِ کـریمان بزرگ کرد آنقـدر در جـوارِ کـریمان بزرگ کرد انگـار از تـبـارِ کـریمان بـزرگ کرد عمری به دستگیریات اقرار کردهایم مـا اعـتـمـاد بــر کــرم یــار کـردهایـم عمری سبو ز جـام کرم میزنم حسن نقش تو را به چـشم ترم میزنم حسن سربـند سبـز رویِ سرم میزنم حـسن با نـام تو به سیـنه حـرم میزنم حسن باید مـدینه محـشر کـبـری به پـا کـنیم بـالای قـبـر تـو حـرمی را بـنـا کـنـیـم از راه دور دسـت تــمــنّـا گـرفـتـهایـم عمریست در حـریم تو مأوا گـرفتهایم دستان خـویش سوی تو بـالا گرفتهایم هر چه گـرفـتـهایم ز زهـرا گـرفـتهایم بـیهـوده نیست آبـروی رفـته میخَـرَند فـرزنـدها ز مـادرشـان ارث میبـرند چـشـمـان من به سـوی درِ بستۀ بـقـیع بُغـضی ست در گـلـویِ درِ بـستۀ بقیع سـر مـینَهـیــم رویِ درِ بـستـۀ بـقـیـع گـریـه شـده وضـویِ درِ بـستـۀ بـقـیـع ای کاش پرچمی سرِ این قبر میزدیم با گریه پرچـمی سرِ این قـبر میزدیم قربان آن جگر که چهل سال پاره بود زخمی از آن شکستگی گـوشواره بود در کوچهها فقط پیِ یک راهِ چاره بود با مـاه رفـته بود و عـصایِ ستاره بود چون کوچه تنگ بود کسی در برابرش بگذاشت، پا به چادر و رد شد ز مادرش در کوچه مادرت به عصا احتیاج داشت چـشمش ندید، راهـنـما احـتـیاج داشت پهلو شکسته ضربه کجا احتیاج داشت سیلی که خورد، ضربۀ پا احتیاج داشت؟ لعنت بر آنکه با لگدش بارِ او شکست بادستِ بسته شخصیت یار او شکست از آن به بعـد خـنـده به لبها حـرام شد تو هفت ساله بودی و عمرت تمام شد در شهـر، آلِ فـاطـمه بـی احـتـرام شد توهـینِ بر عـلی همه جا لـفظِ عـام شد دیدی کسی که حرمت صدیقه را شکست بر منبر پیـمـبـر و جـایِ عـلی نشست آهسته تـر قـدم بزن ای مـردِ کـوچهها بشکن سکوتِ بیکسی و سردِ کوچهها مـویت سپـیـد کرده دگـر دردِ کوچهها یـادت نـرفـته خـنـدۀ نـامـردِ کـوچـهها دیـدی ز مـالـیـات مغـیـره مـعـاف شد اینهـا سپـاسِ شـدّت ضـربِ قـلاف شد لعنت به هر کسی که تو را بد صدا زده زخـمِ زبـان بـه سـیـنـۀ درد آشـنـا زده صبـر تو طـعـنـه بر هـمـۀ انـبـیـا زده صلـحِ تـو ریـشـۀ هـمـۀ فـتـنـه را زده آری چـکـیـدۀ عـلی و مصطـفی توئی بنـیـانـگـذار نـهـضتِ کـربـبـلا تـوئـی با زهرِ همسرت جگرت ریخته به هم زهرا کجاست؟ مویِ سرت ریخته به هم تصویـرهایِ چـشم ترت ریخـته به هم خانه دوباره در نظـرت ریخـته به هم بیرون بریز خون جگرهای خود حسن کمتر به پیش خواهرِ خود دست و پا بزن خونین دهن ز کـربـبلا حرف میزنی از ماجـرایِ رأس جـدا حرف میزنی از نیزههایِ بیسر و پا حرف میزنی از لشگـری بدون حـیـا حرف میزنی گرچه بناتِ فاطمه در تاب و در تب اند شکـر خـدا مـحـارمِ تـو دورِ زیـنب اند دستِ حرام زاده به معـجـر نمیخورد ضربِ لگد به پهلویِ دختر نمیخورد آتش زبانه اش به مویِ سر نمیخورد با نـاسـزا به زیـنب تو، بـر نمیخورد خون جگر اگر چه به لبهایِ تو نشست آهسته جان بده که ابالفضل زنده است در کـربـلا سپـاهِ حـرامـی چه میکنند با چشمِ خیره خواهرِ تو دوره میکنند پـوشـیـۀ زنـان حــرم پــاره مـیکـنـنـد زنهـا و دخـتـران هـمه آواره میکـنند زینب پس از حـسین گـرفـتار میشود آواره بـیـن کـوچـه و بـازار مـیشـود
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بـالا بیـار زهر عدو را میـان طـشت آری بـده تـمـام غـمت را نشان طشت تازه بهار غـربت تو رونـما شده است گل کرد باغ خاطرهات در خزان طشت از بس که پاره پاره دلت پیش چشم او است طاقت نمانده است گمانم به جان طشت تعداد زخم های دل تو ترک زده است در هم شکسته پای غم تو توان طشت مرغان خون جگر همه ققنوس میشوند در آتشی که شعله زد از آشیان طشت هر چه سکوت کرده لبت سالها بس است وقتش رسیده گفته شود از دهان طشت از کـوچـه فـاش میشود ابعـاد تازهای پُر کرده است گوش فلک را، فغان طشت دارد به گوش میرسد ایـنجا کـنار تو بانو نرو به خاطر زینب؛ بمانِ، طشت "لا یومِ..." تو شروع غریبی دیگری است افتاد پرده از غـزلـم، شد عـیان طشت آن مجلسی که لرزه به قلب غزل گذاشت در پیش چشم فاجعه خون شد، جهان طشت خورشید را گرفته به آغوش غرقه خون دارد غروب میچکد از آسمان طشت آن خیزران مست پر از کینه میخورد هم بر لبان عشق وَ هم بر لبان طشت تازه شروع قصه از اینجا است، دخترش! پـایـان نـدارد آه چـرا داستـان طـشت؟
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
داستان عـشق او عـمر یک ازل دارد با دو چشم او تنها عشق راه حل دارد بین شعر عاشورا بیست و سه غزل دارد ده بهار و سیزده تا کندوی عسل دارد تیغ قـاسمش گویا ارثی از جـمل دارد با وجود او عـباس پهـلوان و یل دارد کـاروان عـاشورا بی حسن نشد عازم جـلوه حسیـن اکـبر، جلـوه حسن قاسم دست آسمان چـیـده دست سورۀ کـوثر میـوههای رویایی از درخت پیـغـمـبر پس تو عزّت عرشی از بهشت هم برتر تـو بهـشت بـابـایـی زیـر سـایـۀ مـادر گـاه جـنّت الـزهـرا گاه جـنّت الحـیـدر پس تو را نمیخوانیم یک غریب بی لشگر تو که لشگری برتر از فرشتهها داری هر که دیده ات گفته هـیبت خـدا داری صحبت از غریبیِّ، مرد خون جگرها شد باز روضۀ مردی که غریب و تنها شد باز روضه آقا روضـههای زهـرا شد مادری به پشت در جان فدای مولا شد ناگهان جـسارت ها کینهها هـویـدا شد مادری زمین خورد و قامت پسر تا شد بین کوچه این کودک گرد و خاک بر پا کرد زیر دست و پا افتاد جان فدای زهرا کرد
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() زبانحال امام مجتبی علیهالسلام در هنگام شهادت
نیـمۀ شب زهـر بر داغ دلـم کـاری شده غربتم در خانهام عمریست تکراری شده خون دلهایی که خوردم از لبم جاری شده خواهـرم زینب کجایی موقـع یـاری شده من که عمری مهربانی کردهام با اهل شهر قسمتم آخر ز دست همسرم گردید زهـر من که عمری گریه کردم از فراق یارها گـریه کردم با نظر بر تـیغ ها، مسـمارها گـریه کردم با نگـاهی بر در و دیـوارها با عبور از کوچه های شهر مُـردم بارها از در و دیـوارهای شهـر دیگـر خـستهام روضه خوان حیدر و آن دستهای بستهام نیست مثل من کسی از راز مادر با خبر شکر حق گویا نشد از کوچه حیدر با خبر گرچه بابا بود از جـریـان آن در با خبر نه پدر، زآن، با خبر شد نه برادر با خبر یاس پیغمبر چو پرپر بر زمین افتاده بود گوشواره گم شد و مادر زمین افتاده بود رفتن از ماندن به یادِ داغِ مادر بهتر است وقت جان دادن سرم بر پای خواهر بهتر است گر تو باشی زینبم حال برادر بهتر است دیدن خون جگر در تشت از سر بهتر است خواهرم زینب پس از این هستیِ من هستِ تو قـاسم و عبـدالـلهم را میسپارم دست تو میزنندت با عصا و سنگ، تک تک یا حسین روز تو بدتر ز روزم هست بی شک یاحسین پیکـرت مثل زره گردد مشبّک یا حسین غم مخور بر من که لا یومَ کَیومک، یا حسین کُشته در اوج عطش بی یار و سقّا میشوی وای از آن روزی که در گودال تنها میشوی
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
عـمری در آشیـان غـریب مدینـهایم مـا از فـدائـیـان غـریب مـدیـنـهایـم ما را صدا زنید نمک گـیر مجـتبی مـدیـون لـقـمه نان غـریب مدیـنهایم هستیم اگر گـدای حسین، زیر منّـته الطـاف بـی کـران غریب مدیـنـهایم این افـتخـار ماست فـقـط زیـر سایۀ دسـتـان مـهـربـان غـریب مدیـنهایم سالی یکـی دو روز کـفایت نمیکند هر روز میهـمـان غریب مـدینـهایم ذکر حـسن به ما پر پـرواز میدهد مـرغـان آسـمـان غـریب مـدیـنـهایم زهرا، علی، حسین دعاگویمان شوند وقتی که روضه خوان غریب مدینهایم خانه خراب غصۀ این قبر خاکی و بی شمع و سایبان غـریب مدیـنهایم
: امتیاز
|
![]() |
![]() |
![]() مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها در اربعین
در میان این قـبـیـله ما گـدای زیـنـبـیم ما حـسیـنـیون همیشه زیر پای زینبیم گر حسینی گشته ایم از زحمت بسیار اوست ما همه ممنون تیغ خـطبه های زینـبیم
: امتیاز
|